بهیتێکی حاجی
بهم (نهحو) هیه (صهرفی) عیشقبازی
موستهقبهلی کهمتره له مازی
حاجی قادری کۆیی
1815 -1897
بهم (نهحو) هیه (صهرفی) عیشقبازی
موستهقبهلی کهمتره له مازی
حاجی قادری کۆیی
1815 -1897
وڵاتی بێ پایتهخت
نووسهر : محهمهد جهلیزاده
چاپی یهکهم 2006
ئاراس ههولێر کوردستان
کتێبێکه سهبارهت به ئینتیمای نهتهوهیی و خۆییایهتی و چهن پرس و کێشهی سیاسی به له بهرچاو گرتنی راستییه مێژووییهکان.
ورووژێنهرهو بۆ مرۆڤ پرسیار زۆر دێنێته ئاراوه.
سهرچاوه: ماڵپهڕی گزینگ
غهزهل: بیرێکم له ســــــــهر دایه
حافزی شیرازی
بیرێکم له ســــــــهر دایه که گهر له دهستم بهر بێ
کارێکی دهست پێدهکهم، ههرچی غهمه بهسهر بێ
تێبپــــــــــــهڕێ دهورانی گـــــــــــــهلێ تاڵتر لـه ژههر
ڕۆژگاری وهک شـــــــــــهکر، دیسان به ژیانم وهر بێ
بولبولی ئاشق! تهمهن بخوازه کـــــــــــــــه عاقیبهت
باغ دێ بڕازێتهوه، هــــــــــــــهم سوورهگوڵی بهر بێ
"خۆی سهبرو زهفهر ههردوو له دۆستانی قهدیمن"
ههر لهسای سهبره کهوا نۆرهو دهورهی زهفهر بێ
چاک و خراپ هـــــهردووکیان متی خۆیان دهنوێنن
تا تۆ کـــامهت بهدڵ بێ، یاکه چیت به نهزهر بێ
شوێنی دوانی دژان نییه هــــهرگیز خهڵوهتی دڵان
دێوهزمـــــه وهختێ دهرچێ، دیاره فریشته دهر بێ
له بهر دهرگـــــــــــای ئهربابی بێ مروهتی دنیایه
تا چـهنده دادهنیشی، که خواجه له دهر دهر بێ؟
قسهی خاوهن دهسهڵات هـــهروهک شهوی یهڵدایه
گزینگ لـــــه خۆر بخوازه، بڵێ له سوێگه دهر بێ!
ســـهری خـهفڵهتی حافز، لهو سهرایه سهیر نییه
کێ سهر لهمهیخانه دا لهگشت شت بێخهبهربێ!
سهرنج| سهردێڕی فارسیی غهزهلهکه ئاوایه:
بر سر آنم کــــــــه گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سرآید
وهرگێڕانهوه: س. چ هێرش
ناوی کتێب :کلکی کتکی پرسیاره (کورته هۆنراوه )
شاعێر:عهباس عهبدوڵڵا یوسف
چاپی یهکهم- ئاراس -ههولێر : کوردستان 2000
چهن نموونه شێعرێک لهم کتێبه
1- مردن کۆمپانیایهکی گهورهیه
نهخۆشیهکانیش فهرمانبهرن
شێرپهنجه: بهڕێوهبهری گشتییه
شهکره:راوێژکاره
دڵوهسته : بهرپرسی بهرههمهێنانه
مێشکوهسته: بهرپرسی دابهشکردنه
تێکڕای خهڵکیش کڕیاره! ل.24
2-کاتژمێر.......سیزیفه ل.63
3-کرمیش حهز له سێو دهکا
له ڕکی ئهو من زیاتر ل.76
4-قفڵ و کلیل نێر و مێن
ژهنگ لێ ناگهڕێ جووت بن. ل.79
5- له گهرمهی تێکچڕژانی شیر و تیر
جهنگاوهری حهپهساو
دهیڕوانییه
نهخشی سهر قهڵغانی دوژمن
جهنگاوهری حهپهساو
زوو ، به ئاسانی کوژراو
چاوی ئهبڵهقی له نهخشان بوو
دوا وتهی..
چ دهسڕهنگینه هونهرمهندی قهڵغان. ل.108
6- کهس ناگهڕێتهوه
خته له پشیله بکهیت ، ههر دێته پێش
چغه له سهگ بکهیت ، ههر ههنگاوت بۆ داوێت
کشه له مریشک بکهیت ، ههر ناگهڕێتهوه
هۆش له کهر بکهیت ،ئهویش وهک ئهوان
سوودی نییه
ههموویان له قوتابخانهی هیگل خوێندوویانه
بهرهو پێش، ههر دروشمیانه ل.134
7- چاوی ژێر پیاڵه
پیرهژنێکی سلێمانی وای وت
کچێکی توڵاز
له دڵهوه بۆی سرپاند
نه پیاڵهی چایه ، پیاڵهی مهیه ل.138
قصه ی شکایت استر با شتر که من بسیار در رو می افتم در راه رفتن ، تو کم در روی می آیی ، این چراست؟ و جواب گفتن شتر او را
اشتری را دید روزی استری چونک با او جمع شد در آخری
گفت من بسیار میافتم برو در گریوه و راه و در بازار و کو
خاصه از بالای که تا زیر کوه در سر آیم هر زمانی از شکوه
کم همیافتی تو در رو بهر چیست یا مگر خود جان پاکت دولتیست
در سر آیم هر دم و زانو زنم پوز و زانو زان خطا پر خون کنم
کژ شود پالان و رختم بر سرم وز مکاری هر زمان زخمی خورم
همچو کم عقلی که از عقل تباه بشکند توبه بهر دم در گناه
مسخرهی ابلیس گردد در زمن از ضعیفی رای آن توبهشکن
در سر آید هر زمان چون اسپ لنگ که بود بارش گران و راه سنگ
کورته شێعرێک سهبارهت به باوک
سهچاوه: www.buzzle.com
بهشی poem and poetry
MY Dad
Father, you were always there
You always showed me how much you care.
You were the bread winner of the family,
Now, I know how men should be.
You always tucked me in my bed,
And kep t a roof over my head.
I remember well our family trips,
And how you bought me double dips.
You were always firm , but not too bold,
You made our house warm, not cold.
I love you more than words can say,
In my heart you will forever stay.
© Evelyn Jones-Hall 2008
هزار و یک شب ترجمه :عبداللطیف تسوجی
دو جلد جلد اول 1129 ص. جلد دوم 1199 ص.
چاپ اول - تهران : هرمس. 1383
داستان از اینجا آغاز می شود که دو شاهزاده با مشاهده ی خیانت همسرانشان سر به کوه و بیابان می گذارند.پس از مدتی شهریار زن و کنیزان و غلامانش را می کشد و هر شب باکره ای را به زنی آورده بامداد او را می کشد تا دختری در شهر نمی ماند .
وزیر شهریار ، دو دختر دارد به نام شهرزاد و دنیازاد. شهرزاد بسیار آگاه است و قبول می کند که زن شهریار شود .شب هنگام داستانی برای شهریار تعریف می کند اما قبل از اینکه داستان تمام شود روز می شود و شهریار برای شنیدن داستان منتظر می ماند و او را نمی کشد و این ماجرا هزار و یک شب طول می کشد. در آخرین شب شهرزاد که از شهریار سه بچه دارد آنها را به حضور شهریار می آورد و او هم از خون شهرزاد می گذرد.
برای نمونه از این کتاب داستان شب چهارصد و یکم را نقل می کنیم.
حکایت تاثیر کتاب
چون شب چهارصد و یکم برآمد
شهرزاد گفت :ای ملک جوانبخت ، حکایت کرده اند که ملوکی از ملوک مخفی بیرون رفت .تا از احوال رعیت آگاه شود.
به ده بزرگی رسید و بسی تشنه بود.به در یکی از خانه های ده بایستاد و آب طلبید.زنی نکو روی با کوزه ی آبی به درامده آب به ملک داد.ملک آب خورده بدان زن نظاره کرد و مفتون او شد و او را به خود دعوت کرد.آن زن او را می شناخت.پس او را به خانه ی خود درآورد و در آنجا بنشاند و کتابی از مواعظ به پیش او بگذاشت و گفت:تو به این کتاب نظر کن تا من خودسازی کرده و به سوی تو بازگردم.
ملک به مطالعه ی کتاب بنشست و در آن کتاب مذمّت زناکاران و چیزهایی که به اهل عذاب وعده داده اند بدبد . از بیم الهی تنش بلرزید و به سوی خدا بازگشت و در حال برخاسته از خانه بیرون رفت .
شوهر آن زن غایب بود .چون حاضر آمد زن او را از واقعه آگاه کرد . آن مرد با خود گفت: همی ترسم که چشم ملک از پی این زن باشد.پس به جماع کردن با آن زن جرئت نکرد و دیرگاهی بدین سان گذشت .
زن پیوندان خود را از آنچه میان خود و شوهر روی داده بود آگاه کرد.
پیوندان زن، شوهر را به سوی ملک برده و به ملک گفتند :اعزالله الملک( خدا شاه را سرافراز دارد) ، این مرد از ما زمینی از بهر زراعت اجاره کرده مدتی در آنجا تخم کاشته .پس از آن او را معطل گذاشته ،نه او را ترک می کند که به دیگری اجاره دهیم و نه خود زراعت می کند.بیم از آن داریم که این زمین به جهت تعطیل فاسد شود از آنکه زمین را که نکارند فاسد می گردد .
ملک به آن مرد گفت: از بهر چه زمین خود را زراعت نمی کنی؟آن مرد گفت: شنیدم که شیری بر آن سرزمین آمده من از آن شیر ترسیدم و نزدیک شدن بدان زمین نتوانستم از آنکه دانستم مرا طاقت مقاومت شیر نیست . ملک قصه را بدانست و به او گفت:ای فلان ، شیر به زمین تو پا نگذاشته و زمین از بهر زراعت بسیار نیکوست.تو آن زمین را زراعت کن که خدای تعالی از آن زمین تو را برکت دهد و آسوده باش که شیر بر آن زمین پا نگذاشته . پس از آن ملک از برای مرد و زن جایزه های نیکو بداد. جلد اول ص. 1043
پلکێ گۆشت له چێشتی مجێور
عهلی عهزیزی خاوهنی ماڵ ، له سهر تهلهفۆناتی ئیدارهی پۆلیس بو. شهو درهنگ تهلهفۆنی دهکرد.
- کهنگێ دێیهوه ماڵێ ؟
- نیو سهعاتی تر ، سهعاتێکی تر، ههروا دهقیقهیهکی دیکه!
- یانی چی ؟ تێ ناگهم.
- کاکه ، ئارهق خۆرهکانی بهڕێز ، ئهگهر تازه کهوتنه گۆرانی گوتن ،سهعاتێک ههر دهمێننهوه.
ئهگهر دهستیان کرد به قنگ بادان و چهقهنه لێدان، دیاره نیو سهعاتێکی ماوه . ئهگهر بێ هێز کهوتن و دهستیان به سمێڵ ماچ کردنی یهکتر کرد ههر بینا رۆیشتن!
ئهمجار عهلی له تهلهفۆنی شهوانهی دا دهیپرسی : گۆرانی یه ؟ یان قنگ بادان؟ یان سمێڵ ماچ کردن؟
چێشتی مجێور مامۆستا ههژار ل.211
به خوێندنهوه کراوه فرچک گیانم
زانسته مژیم و بۆته نان و ئاوم
حهفتا و دوو ساڵه بیر دهکهم ، دهخوێنم
وا تازه دهزانم چ له هیچ نازانم
خهییام وهرگێڕاوی ههژار
بهژن شۆڕ و کهزی شۆڕ و خهزێم شۆڕ
سهرهو شۆڕم دهکهن سهرشۆڕ بهرهو گۆڕ
ههژار و خوار و لهش بیمار و دڵدار
دهبا وام لێ بێ ، مافی خۆمه ههی گۆڕ!
ههژار
به یاد محمود درویش(2008-1941)
شاعر فلسطینی و شاعر مقاومت فلسطین هم رفت. شاعری که فقط برای فلسطین شعر سروده است.
در ادبیات فارسی سال دوم دبیرستان در بخش ادبیات پایداری ص.76شعر کوتاهی از محمود درویش چاپ شده است.
از یک انسان
بر دهانش زنجیر بستند
دست هایش را به سنگ مردگان آویختند
و گفتند: تو قاتلی
***
غذایش را تن پوشش را و پرچمش را ربودند
و او را در سلولی انداختند
و گفتند: تو سارقی
***
از تمام بندرگاه هایش راندند
زیبای کوچکش را ربودند
و گفتند: تو آواره ای
***
ای خونین چشم و خونین دست
به راستی که شب رفتنی است
نه اتاق توقیف ماندنی است
و نه حلقه های زنجیر
نرون مرد، ولی رم نمرده است
با چشم هایش می جنگد
و دانه های خشکیده خوشه ای
درّه ها را از خوشه ها لبریز خواهد کرد.
من این شعر را بسیار می خوانم و عجیب دوست دارم . معنی و تحلیل شعر را برای خوانندگان وا می گذارم ، فقط چند نکته ای را از ژرف ساخت جملات عرض می کنم.
در نظر بگیرید عدّه ای آمده اند و شخصی را با زنجیر می بندند و او را شکنجه می کنند. برای اینکه کار خود را توجیه کنند اتهام قتل به او می زنند این در حالی است که قاتل حقیقی همان کسانی هستند که وارد سرزمینش شده اند .
دوباره همین انسان را در نظر بگیریرد که اتهامی دیگر به او می زنند:دزدی
شاعر می گوید: غذا و پرچم و لباسش را می دزدند پس در حقیقت خودشان دزد هستند اما برای اینکه کار خود را توجیه کنند او را دزد خطاب می کنند .زیرا افکار عمومی مجازات دزد را امری حتمی و عادلانه می داند و با آن موافق خواهد بود.
هنوز پروژه ی نسل کشی و جینوساید آنها تمام نشده است .
در مرحله ی سوم : او را از همه جا بیرون می کنند. حتی وطنش را می گیرند .طبیعی است که برای شخص بدون جا و مکان و بدون وطن تنها یک لقب شایسته و بایسته است : آواره
در بند اول شاعر نمادی را برای ما توصیف می کند :
دهانش را با زنجیر بسته اند پس نمی تواند حرفی بزند. برای اینکه از دست هم برای حرف زدن استفاده نکند دستانش را هم می بندند و آویزان می کنند و آنگاه اتهامش را به او تفهیم می کنند که نتواند از خود دفاع کند.
هر چه که یک انسان لازم دارد از نظر شاعر ( غذا و لباس و وطن) از او می گیرند چرا که معتقدند این امکانات ازآن خودش نبوده و باید از او پس گرفت و به راحتی می شود این کار را کرد چون هم دهان و هم دستانش بسته است و قدرت دفاع هم ندارد.
هر چه را که از او گرفته اند حالت غنایم دارد و از شیر مادر برایشان حلال تر و بر جای او می نشینند.
تا اینجا شاعر آنچنان توصیفی می کند که هر انسان با وجدانی برای چنین شخصی دل می سوزاند که فریاد رسی ندارد.اما یک نفر او را رها نمی کند و آن هم کسی از همان آب و خاک و از همان تبار یعنی :شاعر
به او امید می دهد و می گوید: مطمئن باش که این وضعیت برای همیشه نمی تواند ادامه داشته باشد زیرا ظلم و اسارت و شکنجه و زندان روزی از بین خواهد رفت و تو هم طعم آزادی را خواهی چشید و مزرعه ی زندگی پر از خوشه های آزادی و امید و عشق خواهد شد .
به همین دلیل است که محمود درویش را مظهر مقاومت فلسطین خوانده اند چرا که همیشه مظهر امید و مقاومت بوده است برای آنانکه مظلوم واقع شده اند.
سرشت و سرنشت سینمای کریشتف کیشلوفسکی
مونیکا مورر
مصطفی مستور
تهران . نشر مرکز : چاپ اول زمستان 1386
من کسی هستم که نمی داند کسی که جستجو می کند.
نام کریشتف کیشلوفسکی یادآور رنگ است سه رنگ آبی، سفید و قرمز سه شاهکار سینمایی او در فرانسه و لهستان.
هر چند آثار ارزشمندی چون ده فرمان ( با ده فران موسی اشتباه نشود) و زندگی دوگانه ی ورونیکا و فیلمی کتاه درباره ی کشتنهم در کارنامه ی خود دارد.
کتاب جالبی است درباره ی افکار و شرح آثار سینمایی اش .
به تازگی کتاب را خریدم .بعد از مطالعه فورا نسخه ی دیگری هم خریدم برای عزیزی که همیشه کیشلوفسکی را حضرت کیشلوفسکی می خواند از او یاد می کند .
اگر سه رنگ را ندیده اید همین الان به فکر دیدنش باشید که فردا دیر است شاید تصادفی روی دهد(آبی) شاید غارتی روی دهد(سفید) شاید کشتی ای غرق شود(قرمز).
شههید به تهنیا پیاسه دهکات
قوبادی جهلی زاده
ئاراس ههولێر کوردستان
چاپی دووههم 2007
ئهم کتێبه چهن کۆمهڵه شێعرێکی شاعێری له خۆ گرتووه.( قهڵهمێکی ردێن سپی ، تهمتومان،ههمیشه روو له خودا ههمیشه مهست، شههید به تهنیا پیاسه دهکات)
پێشکهشیی کتێبه کهش ههر بۆ خۆی شێعرێکی زۆر بهرزه:
پێشکهشه به :
ژن
ئهو بهههشتهی ههمیشه تیایدا ، دهسووتێم.
*********************************************************************
******************************************************
************************************
*************
شههید
تا شههید دهبێ
به کفنی سوورهوه ، پیاسه دهکات
شڵپهی دێ له تهنیایی
شڵپهی دێ له پهشیمانی
شڵپهی دێ له نائومێدی
ل. 680
ما مرد بزرگی را از دست دادیم.
سریال تاجر پوسان هر روز ساعت سیزده و سی دقیقه به جز روز پنجشنبه از شبکه ی سه پخش می شود .
در این سریال دو شرکت اصلی حضور دارند که رقابت میان آن دو حوادث فیلم را باعث می شوند. یکی از آنان مثبت و اصول انسانی را در تجارت رعایت می کند اما دیگری هیچ قانون و قاعده ای را نمی پذیرد. قبل از آنکه به فکر سود خودش باشد به فکر این هست که شرکت رقیب ضرر کند و رسیدن به هدف وسیله را توجیه میکند.اما در مقابل شرکت دیگر با حفظ اصول اخلاقی و انسانی تا مرز ورشکستگی می رود . حاضر است ورشکست شود اما از اصول انسانی عدول نکند ولی شرکت منفی حاضر است بمیرد اما برای یکبار هم که شده اصول انسانی را رعایت نکند.
در قسمت سی و دوم رییس سرکت مان سانگ – مثبت – کشته می شود آن هم توسط ماموران دولتی و به دستور شرکت منفی . تا راز بازارسیاهشان فاش نشود. عنوان این مطلب را رییس یکی ازشرکت های دیگر در مرگ رییس مان سانگ به زبان آورد .به راستی که چنین شخصی با این ویژگی های اخلاقی مرد بزرگی بود و رفتن چنین افرادی برای هر جامعه ضایعه ای است.
نکته ای که در فیلم جالب است این است که راه این دو رییس قرار است ادمه یابد.شرکت درستکار را از این به بعد ایم سان گوک اداره خواهد کرد که همچون اربابش اصول انسانی واخلاقی را رعایت می کند و در شرکت دیگر مشاور قبلی مان سانگ که با خیانت به اربابش وارد شرکت دیگر می شود تا مجموعه ی آدم های مثبت و منفی کامل شود.
در جامعه خودمان هم بسیارند نمونه هایی از این دو شرکت . ولی آخر و عاقبت شرکت انسانی نگر برنده ی میدان خواهد شد هر چند در ظاهر و برای مدتی شرکت های سود نگر کرّ و فر هم داشته باشند.
وحی خدا به موسی که موسی من که خالق تو هستم تو را دوست دارم .
گفت موسی را به وحی دل خدا
کای گزیده دوست میدارم ترا
گفت چه خصلت بود ای ذوالکرم
موجب آن تا من آن افزون کنم
گفت چون طفلی به پیش والده
وقت قهرش دست هم در وی زده
خود نداند که جز او دیّار هست
هم ازو مخمور هم از اوست مست
مادرش گر سیلیی بر وی زند
هم به مادر آید و بر وی تند
از کسی یاری نخواهد غیر او
اوست جمله شر او و خیر او
خاطر تو هم ز ما در خیر و شر
التفاتش نیست جاهای دگر
غیر من پیشت چون سنگست و کلوخ
گر صبی و گر جوان و گر شیوخ
همچنانک ایاک نعبد در حنین
در بلا از غیر تو لانستعین
هست این ایاک نعبد حصر را
در لغت و آن از پی نفی ریا
هست ایاک نستعین هم بهر حصر
حصر کرده استعانت را و قصر
که عبادت مر ترا آریم و بس
طمع یاری هم ز تو داریم و بس
مثنوی دفتر چهارم ابیات 2921 تا 2932
جای بطری خالی
امروز مراسم افتتاحیه ی المپیک بود و هر کشوری با رنگ و پرچم و طبیعت خود رژه می رفتندو چقدر برای این چند دقیقه رژه هزینه کرده اند تا بگویند ما هم هستیم از کشور های اسلامی و غیر اسلامی گرفته ،از کشورهای دمکراتیک گرفته تا دیکتاتوری ،از کوچک گرفته تا بزرگ ،از فقیر تا غنی از مدافعان حقوق بشر گرفته تا ناقضان حقوق بشر همه و همه دور هم جمع شده اند تا اگر برای چند صباح کمی هم شده است در دنیا خشونت نباشد و هر چه هست در میدان ورزش خود را نشان می دهد.
طبق روال تمام تورنمنت ها چین بیشتر مدال ها را تصاحب می کند . ایران فردا با روسیه بسکتبال بازی می کند و جای آیدین نیکخواه بهرامی خالی است.
امروز به یاد شعر عبدالله په شیو افتادم که درباره ی بطری ای هست که وارد جلسه ای می شود که نباید بشود.او را بیرون می کنند و می گوید:فریاد نزنید اگر به کشور خودم برگشتم حتما این داستان را برای بچه هاتعریف می کنم.
بۆ غهریب پشدهری
له سهر زهویدا پرتهقاڵێک ، له دار پرتهقاڵێکهوه
چاوچاوانێی دهکرد له گهڵ سێوێکی دارسێوێکی تهنیشت خۆی .
پرتهقاڵ و سێو به حهواوه
عاشقی یهکتر ، زۆر یهکتریان خۆش دهویست.
رۆژێک ، ههفتهیهک
سێ ههفته به سهر شهیدابوونی ههردووکیاندا رابورد.
پرتهقاڵهکه له دار پرتهقاڵهکهوه خۆی بهردایه خوارهوه
سێوهکهش لهدارسێوهکه خۆی بهردایه خوارهوه.
ههر دووکیان بهسهر زهوی دا گلۆر بوونهوه و
کهوتنه تهنیشت یهکتر.
پرتهقاڵ و سێو هکه بهرامبهر یهکتر
تهماشای یهکتریان دهکرد و رۆندک له چاو
بیریان دهکردهوه : مخابن:
لهسهر زهوی دا تێگهیشتن
که ژیان تراژێدیایه و عهشق ناکام:
چونکه دیتیان
حهیف:کهسیان دهستیان نیه
تا ئهوی تر بگرێته باوهش!
فهرهاد پیرباڵ
له کتێبی پهناههندهی ژماره 333 33
ل.293
2007- ههولێر
|
سه شنبه 15 مرداد 1387 |
به نقل از : www.iras.ir
از نویسندهای ناراضی بودن تا آیتالله روسی شدن
سه شنبه 15 مرداد 1387 روزنامه ی جام جم
آيا دستهايي در كار است؟ نویسنده : حمید اسدی
جام جم آنلاين: خبرهايي كه اين روزها از صنعت برق به گوش ميرسد، خيلي اميدواركننده نيست. تعادل عرضه و تقاضاي برق در كشور به نفع تقاضا در حال به هم خوردن است و وزارت نيرو براي تامين متناسب برق در سراسر كشور بناچار سياست توزيع خاموشي بر اساس جدول زمانبندي را در پيش گرفته است.
مسئولان وزارت نيرو اصرار دارند كه خشكسالي و از كار افتادن نيروگاههاي برق آبي را مهمترين علت كاهش عرضه و در نتيجه خاموشيهاي اخير عنوان كنند، اما واقعيت چيز ديگري است؛ واقعيتي كه متوليان وزارت نيرو بيش از هر كس به آن واقفاند، اما حاضر به پذيرش آن به صورت علني و در ميان افكار عمومي نيستند.
بالاخره سرمای سیبری کار خود را کرد.
الکساندر سولژنیتسین مرد.
تولّد :11/دسامبر 1918
در سال 1945 به مدت 8 سال به زندان و تبعید در سیبری محکوم می شود.
1962 چاپ کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ
1970 کسب جایزه ی نوبل دررشته ی ادبیات
1974 انتشار الین جلد مجمع الجزایر گولاک
13فوریه خود تبعیدی از روسیه و پناه بردن به غرب
1994 بازگشتی دراماتیک به روسیه
3 آگوست 2008 مرگ در مسکو
و این هم چند پیا از رهبران سیاسی دنیا درباره ی وی .
اظهار نظر دیمتری مددوف برای من از همه جالب تراست که می گوید :
کتاب یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ تنها کتابی بود که به من قدرت ادبیات برای تغییر جهان را نشان داد.
منبع این خبر :
G:\BBC NEWS World Europe Tributes to writer Solzhenitsyn.htm
Solzhenitsyn, a day after his death aged 89.
Former Soviet leader Mikhail Gorbachev lauded him as one of the first to speak up about Stalin's regime, and France's Nicolas Sarkozy hailed his courage.
The author, who exposed Stalin's prison system in his novels and spent 20 years in exile, will lie in state in Moscow on Tuesday, according to Russian media.
His funeral will take place the next day, the Interfax news agency said.
He will be buried at Moscow's historic Donskoi Monastery, Russian media quoted church officials as saying.
The author of The Gulag Archipelago and One Day In The Life Of Ivan Denisovich died of heart failure on Sunday at his home near Moscow, his son said.
Solzhenitsyn had returned to Russia in 1994, following two decades in exile in the West.
کهڵێکی قۆچشکاوم دی
له سهر رهوهزێ وهستابوو
بهرانبهر مێژووی دوو کهرتم
بانگی ئهدا ،
ئهیوت هیچ شوێنێ مهگهڕێن
بۆ پارچهی قۆچی شکاوم
جگه له ماڵی براکهم . شێرکۆ بێکهس
حهفتا پهنجهرهی گهڕۆک ل.117
له کتێبی تاڤگهیهک له زیو حهمه سهعید حهسهن ل.54