گزین گفته ای از آنی ارنو

نظریه پردازیهای امروزم

سوپرمارکتها به امرار معاش، به وظایف زنانه مربوط اند. در گذر سالها، زنان مراجعان اصلی شان بوده اند. این در حالی است که آنچه کم و بیش تحت حوزه فعالیت تخصصی زنان قرار میگیرد به طور سنتی نامرئی است، نادیده گرفته میشود. همانطور که کارهای خانه که به دست زنان انجام میشود همواره چنین بوده است. آنچه در زندگی اهمیت ندارد در ادبیات هم اهمیت ندارد.

صص. 69-70

از کتاب: چراغها را ببین، عشق من، آنی اِرنو، ترجمه شهرزاد قانونی، تهران: پارسه، 1400.

عکس زیبا

هیچ وقت کسی « زشتی» را با دیدن عکس ها کشف نکرده است. اما بسیاری با دیدن عکس ها« زیبایی» را کشف کرده اند. به جز زمانهایی که از دوربین برای مستندنگاری یا ثبت آداب و رسوم اجتماعی استفاده می شود. آن چیززی که مردم را به عکس گرفتن وامی دارد، دیدن یک چیز زیباست...هیچ کس با هیجان فریاد نمی زند که « چه زشت است! باید عکسش را بگیرم.» حتی اگر چنین چیزی هم گفته باشد معنایش این است که: این چیز زشت... به نظر من زیباست.»

ص. 185

درباره عکاسی، سوزان سانتاگ، ترجمه نگین شیدوش/ فرشید آذرنگ، تهران: حرفه نویسنده، چاپ چهارم، بهار 1393.

خواندن و نوشتن

خواندن و نوشتن

نعمت الله فاضلی، 2 شهریور 1402

تقدیم به شصت ساله ها

شصت سالم شده و می پرسم در این عمر رفته چه کردم؟ سوالی که خواهی نخواهی یقه شصت ساله ها را هم می گیرد. اگر هم درگیرش نشوند حتما شصت و پنج یا هفتاد سالگی به سراغ شان می آید.

شما هم این را به یاد بسپارید. اریک اریکسون، روان شناس بلندآوازه در نظریه مراحل هشت گانه هویت و رشد انسانی اش همین را گفت.

گفت خانه آخر، یا مرحله هشتم، که می رسیم کم کم می پرسیم خب چه کردیم؟ چقدر سازنده و باارزش بودیم؟ سهم و نقش ما در جهان چه بوده و چیست؟ چقدر و چگونه از رنج دیگران کاسته یا افزوده ایم؟

گفت یادمان باشد پول و پله و پست و مقام و حتی اسم و رسم هم چندان در خانه هشتم خرسندمان نمی کند. فقط توشه خدمتهای مان به دیگران است که مرهم و آرامبخش روح خسته ما می شود.

ادامه نوشته

نگاه یک به هشت بهشت چهار

ادامه نوشته

گزین گفته عکاسی

هر وقت یک بیننده به عکس نگاه می‌کند؛ عکاس می‌گوید:

من این موضوع را از میان هزاران موضوع دیگری که وجود داشت و می‌توانستم ثبت کنم باارزش‌تر یافته‌ام. می‌خواهم شما نیز احساسش کنید.

از کتاب «دربارۀ نگاه به عکس‌ها»،

بیل جی، دیوید هورن.

ترجمه محسن بایرام نژاد،

تهران: حرفه هنرمند، چاپ پنجم، پاییز 1394، ص. 19

هشت بهشت- ش.4

برای دریافت فایل بر روی واژه ها کلید کنید.

هشت بهشت

( گاهنامه تجربه نگاری نگارش)

شماره 4

تابستان 1402

خانه سیاه بود، سیاه تر شد.

خانه سیاه بود، سیاه تر شد.

ابراهیم گلستان هم طاقتش تمام شد و او هم رفت. وقتی صحبت از گلستان می شود غیرممکن است از فروغ و خانه سیاه است حرف نزنی. نمی شود که نمی شود.

در حصارک کرج درس می خواندیم. بیشتر از سه سال مانده بود به زمانی که مردم در صف خرید روزنامه انتظار بکشند که مقالات و نوشته های خواندنی در راه بودند.

ادامه نوشته