1) به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست

 که مونس دم صبحم دعای دولت توست

2) سرشک من که ز طوفان نوح دست برد

 ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست

3) بکن معامله ای وین دل شکسته بخر

 که با شکستگی ارزد به صد هزار درست

4) زبان مور به آصف دراز گشت و رواست

 که خواجه خاتم جم یاوه کرد و بازنجست

5) دلا طمع مبر از لطف بی نهایت دوست

 چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست

6) به صدق کوش که خورشید زاید از نفست

که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست

7) شدم ز دست تو شیدای و کوه و دشت و هنوز

نمی کنی به ترحم نطاق سلسله سست

8) مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی

 گناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست