آغاز یک پایان
ماشین ساخته شده تا کار انسان ها را راحتتر کند، مانند موبایل که می تواند ارتباط بهتری برقرار کنیم و حتی میتوانیم شخصیت واقعی خود را درون موبایل به طور کامل بدون هیچ پوششی بیان کنیم.
امروز روز مهمی برای من بود. بالاخره بعد از مدت ها در جبهه نویسندگی مورد توجه قرار گرفتم، اما حتی موبایلم با من یاری نمی کرد و ماشینی که برای راحتی کارم بود به دلیل خرابی خودپرداز و برای خرید شارژ و ارتباط پانصد متر رفت و پانصد متر برگشت به محل قرار رفت و آمد کردم، اما ارزش آشنایی با نویسنده ای بزرگ در سطح شهرم که به شهر موسیقایی بیشتر مشهور است باعث افتخار بود.
من بی پروا و بی محابا به دنبال نشان دادن ایده و کارم بودم اما فارغ از شنیدن اثرات ام.
فقط بعد از یک ساعت گفتگو و هزاران کلمه ای راهنمای کننده ، مانند اولین کتابی که از ته دل خواندم تنها یک جمله در ذهنم ماند مانند رمان با شکوه قلعه حیوانات که گفت همه با هم برابرند اما بعضی ها برابر ترند، امروز فهمیدم از ایده و ذهنم اشتباه استفاده میکنم ، آن قدر به ایده هایم اعتماد داشتم که از خواندن ایده ها و کتاب های مردم داشتم و تنها دلیل ترسم بهتر بودن بقیه بود.
شاید جمله ی اقای سیدی این را میرساند که:
مانند دوران راهنمایی با فرمول ساده ی آزمایش و احتمال و قبول کردن اشتباهاتم قوی و قوی تر در عرصه ای نویسندگی عمل کنم.
شێعر لای من