ته‌ پڵی ئاور

کۆمه‌ڵه‌ چیرۆکی بیانی

وه‌رگێڕ:همین گه‌ردیگلانی

چاپی یه‌که‌م. هه‌ولێر2006 –هراس

کتێبه‌که‌ بریتیه‌ له17چیرۆک له‌ 12 نووسه‌ری ناوداری گه‌وره‌ی جیهان بۆ وێنه‌ مارکێز و سۆرێنتینۆ و بۆرخێس و بۆتزاتی و... .

له‌ پۆلی دووهه‌می دوا ناوه‌ندی وانه‌یه‌ک هه‌یه‌ به‌ نێوی"عنوان ،شروع و پایان نوشته"

بریتیه‌ له‌ چۆنیه‌تی هه‌ڵبژاردنی ناو بۆ نووسراوه‌ و ده‌سپێکه‌که‌ی و کۆتاییه‌که‌ی.

ادامه نوشته

همه به باران عشق نیازمندیم

            امشب فیلم باران مجید مجیدی را نگاه کردم البتّه برای چندمین بار. دیدن چندباره ی این نوع فیلم ها لازم است . چرا که هر بار تلنگری به ما می زند که عشق چه کارها که می تواند بکند. به داستان فیلم کاری ندارم فقط تحوّل یکی از شخصیت ها را بررسی می کنم.

            لطیف کارگر ترک با همه سر جنگ دارد. به تنها چیزی که فکر می کند منفعت شخصی است و رسیدن به آن به هر قیمتی . با آمدن رحمت پسرک افغانی- لطیف کار به ظاهر ساده ی پخت و پز برای کارگران را از دست می دهد و باید مثل کارگران دیگر مصالح ساختمانی را جابجا کند. کینه و نفرت در درون لطیف موج می زند . به محل کار رحمت می رود و اتاق را به هم می ریزد. نمایی بسیار زیبا از اتاق که نشان از روح آشفته ی لطیف است و تشبیه سینمایی زیبایی است. امّا بار دیگر رحمت همه جا را مرتّب و زیبا می کند و گلی روی طاقچه می گذارد.

ادامه نوشته

مقاله ای از ریچارد کراس من  درباره ی کتاب

در این جلسه اطلاعیه ای به من داده شد ، که می گوید  : کتاب یکی از محرّک هایی است که قلمرو آزادی را برای تخیّل و رشد آدمی هموار می گرداند. که به نظر من جمله ای بی نظیر است و علّت آن را خواهم گفت .

نگرش شخصی من این است که کتاب برای اقلیت خلّاق مهم است ولی در بقیّه ی محیط ها از اهمیتی فرعی برخوردار بوده است.

آنچه که برای من مهم است تفکّر عملی درباره ی کتاب است .

ادامه نوشته

تک بیتی از صائب تبریزی 2

نیست جز دندان شکستن چاره ای کج بحث را

از دم عقرب گــــــره نتوان گشود الّا به سنگ

تک بیتی از صائب تبریزی

پشّه با شب زنده داری خون مردم می خورد

زینهار از زاهد شــــب زنده دار اندیشه کن

دارکوب

                     دار کوب

غم انگیزترین صحنه ای که به عمرم دیدم

دارکوبی بود که به درخت پلاستیکی نوک می زد

دارکوب نگاهی به من کرد و گفت :دوست من!

درخت هم درخت های قدیم.

                         از کتاب: چراغی زیرشیروانی  ص.95

                                   شل سیلور استون

                         ترجمه ی رضی خدادادی

آیا کتاب مهم است؟                               

در سیروان شماره ی   365  مطلبی جاپ شده بود درباره ی کتاب و کتب خوانی با عنوان "کتاب روی طاقچه ی فرا موشی "که شامل مصاحبه ای هم با آقای بهاءالدین قرآنی که یکی از کتاب داران منطقه ی بیجار هستند هم بود. بنده هم با بسیاری از مباحث آنها موافق و همراه هستم . اما این کورسویی هم که هنوز وجود دارد به خاطر کتاب خانه های عمومی و زحمات کتابداران است. هرچند اگر  بدانها توجّه بیشتری گردد با انگیزه و اشتیاق فراوان سرکار خود حاضر می شوند.  مطمئنا با مراجعان با سعه ی صدر بیشتری برخورد خواهند نمودو آنها را راهنمایی خواهند کرد .ولی در اینجا ذکر چند نکته را لازم می دانم .

ادامه نوشته

دوو شێعر بۆ رامان

هاوڕێکه‌م

بۆ لات سه‌یره؟‌

زۆر جار سیاسه‌ت پیاوێکه‌ که‌ته‌ ورگن

شه‌پقه‌ له‌ سه‌ر

پیره‌ و به‌ڵام گه‌نج ئه نوێنێ

ئه م کابرایه

ئه‌ فه‌ ندیه‌ و سه‌ر رووتاوه‌ و

جانتا به‌ ده‌س

سه‌د گیرفانی بۆ جله‌کانی کردووه‌

هه‌رچی زمانه‌ پێی ئه‌دوێ و

ناویشی :

-به‌رژه‌وه‌ند- یه!!   

                  شێرکۆ بێکه‌س

 

 

شاعیرێکی زمان لووسی به‌ساڵاچوو

هۆنراوه‌ی قه‌ڵبی ده‌نووسی

به‌ خه‌ڵات و پایه‌ پاداشتیان دایه‌وه‌.

شاعیرێکی که‌م ته‌مه‌نی قسه‌ له‌ ڕوو

هۆنراوه‌ی جوانی ده‌نووسی

بۆسه‌یه‌کیان بۆ نایه‌وه‌.

                            یاسین عه‌دنان

                       به‌کوردی:حه‌مه‌ سه‌عید حه‌سه‌ن

چرا ادبیّات؟

 ماریو بارگاس یوسا

 

عدّه ای ادبیّات را فعّالیّتی غیر ضروری می نامند . فعّالیّتی که ارجمند است و برای پرورش احساس و آموختن رفتار و کردار مناسب ضرورت دارد اما اساساً نوعی سرگرمی است و مناسب افرادی که وقت اضافی دارند .

 

این طور که پیداست ادبیّات هر روز بیش از پیش تبدیل به فعّالیّتی زنانه می شود که خوانندگان آن روزبه روز کمتر می شوند و در این میان هم شمار زنان بیشتر ازمردان است .

من برای این زنان خوشحالم و به حال آن مردان و میلیونها انسانی که می توانند بخوانند امّا عزم جزم کرده اند که نخوانند افسوس می خورم . اگر این آدمها مایه ی تأسّف من می شوند تنها برای این نیست که نمی دانند چه لذّتی را از دست می دهند بلکه به این دلیل نیز هست که معتقدم جامعه ی بدون ادبیّات جامعه ای است محکوم به توحّش معنوی و حتی آزادی خود را به خطر می اندازد . دراینجا می خواهم با دلایلی ثابت کنم که ادبیّات یکی ازاساسی ترین و ضروری ترین فعّالیّت های ذهن است ، فعّالیّتی بی بدیل برای شکل گیری شهروند درجامعه ی دموکراتیک مدرن ، جامعه ای مرکّب از افراد آزاد .

ما در دوران تخصّصی شدن دانش زندگی می کنیم که فواید بسیار دارد امّا پیامدهای ناگواری نیزدارد.

درزمانه ی ما علم و تکنولوژی نمی توانند نقشی وحدت بخش داشته باشند اما ادبیّات همیشه فصل مشترک تجربیات آدمی بوده و خواهد بود و به واسطه ی آن انسانها می توانند با یکدیگر گفتگو کنند . برای ایمن داشتن انسان از حماقت و تعصّب هیچ چیزاز این حقیقت که درآثار ادبی بزرگ آشکار می شود مؤثرتر نیست : مردان و زنان همه ی ملّتها در هرکجا که هستند دراصل برابرند و تنها بی عدالتی است که درمیان آنان بذر تبعیض و ترس و استثمار می پراکند .

هیچ چیز بهتر از ادبیّات به ما نمی آموزد که تفاوتهای قومی و فرهنگی را نشانه ی غنای میراث آدمی بشماریم و این تفاوتها را که تجلّی قدرت آفرینش چند وجهی آدمی است بزرگ بداریم .

در دنیای امروز یگانه چیزی که ما را به شناخت کلیت انسانی مان رهنمون می شود در ادبیّات نهفته است .

ادبیّات از طریق متونی که به دست ما رسیده ما را به گذشته می برد و پیوند می دهد با کسانی که درگذشته سوداها به سر پخته اند و همین متون امروز به ما امکان می دهند که لذّت ببریم . این احساس اشتراک در تجربه ی جمعی انسانی در درازای زمان و مکان والاترین دستاورد ادبیّا ت است .

یکی از اثرات سودمند ادبیّات در سطح زبان تحقق می یابد جامعه ای که ادبیّات مکتوب ندارد درقیاس با جامعه ای که کلمات درمتون ادبی پرورده شده و تکامل یافته حرفهایش را با دقّت کمتر و غنای کمتر و وضوح کمتر بیان می کند . آدمی که نمی خواند یا کم می خواند یا فقط پرت وپلا می خواند بی گمان اختلالی در بیان دارد ، این آدم بسیار حرف می زند اما اندک می گوید ، زیرا واژگانش برای آنچه در دل دارد بسنده نیست .

ما سخن گفتن درست را از ادبیّات و تنها از ادبیّات خوب می آموزیم هیچ یک ازانواع علم وهنرها نمی توانند درغنا بخشیدن به زبان مورد نیاز مردم جای ادبیّات را بگیرد .

این را نیز بگویم که رسانه های دیداری – شنیداری نمی توانند درآموزش کاربرد مطمئن و ماهرانه ی زبان جای ادبیّات را بگیرد ، زیرا ادبیّات نه تنها برای شناخت کامل و تسلّط بر زبان ضروری است بلکه سرنوشت آن به گونه ای جد اناشدنی با سرنوشت کتاب پیوند یافته است ، چیزی که بسیاری ازما آن را امروز کهنه ومنسوخ می شماریم .

چندی پیش بیل گیتس در مادرید اعلام کرد که قصد دارد پیش از آن که بمیرد والاترین هدف زندگیش را تحقّق بخشد یعنی حذف کاغذ وکتاب . به نظر وی کتاب پدیده ای منسوخ شده است و تأکید کرد که کامپیوتر کم هزینه تر است و جای کمتری می گیرد و هم حمل ونقل آن آسان تر است و ازنابودی جنگلها جلوگیری می کند.

اعتراف می کنم که اینترنت در کارهای روزانه ام کمک های پر ارزشی می کند امّا قدرشناسی من به معنای اعتقاد به این ادّعا نیست که خواندن بر صفحه ی کامپیوتر می تواند جانشین مطالعه ی کتاب بشود ، من یقین دارم که با برچیده شدن کتاب ادبیّات لطمه ای جدّی حتی مرگبارخواهد خورد البته واژه ی "ادبیاّت" ازمیان نخواهد رفت .

ادبیّات برای آنان که به آنچه دارند خرسندند و برای آنان که اززندگی بدانگونه که هست راضی هستند ، چیزی ندارد که بگوید . ادبیّات خوراک جانهای ناخرسند و عاصی است ، زبان رسای ناسازگاران و پناهگاه کسانی است که به آنچه دارند خرسند نیستند .

پیمودن دریا برپشت نهنگ همرا با ناخدا اهب (شخصیت اول رمان نهنگ سفید – هرمان ملویل ) یا سر کشیدن جام ارسنیک با مادام بواری ( رمانی اثر ویرجینیا ولف ) این همه راههایی که ما ابداع کرده ایم تا خود را ازخطاها و تحمیلات این زندگی ناعادلانه خلاص کنیم ، زندگی ای که مارا وا می دارد همیشه همان باشیم که هستیم حال آنکه ما می خواهیم بسیاری آدمهای متفاوت باشیم ، تا بسیار از تمنّاهایی را که برما چیره اند پاسخ بگوییم .

ادبیّات تنها به گونه ای گذرا این ناخشنودیها را تسکین می دهد ، اما در همین لحظه های جادویی و درهمین لحظات گذرای تعلیق حیات ، توهّم ادبی ما را ازجا می کند و به جایی فراتر از تاریخ می برد و ما بدل به شهروندان سرزمینی بی زمان می شویم ، نامیرا می شویم .

ادبیّا ت جدا از آنکه نیاز ما را به تداوم بخشیدن به زبان و فرهنگ برآورده می کند ، کارکردی بس مهم تر در پیشرفت انسان دارد وآن اینکه به ما یادآوری می کند که این دنیا دنیای بدی است  و آنان که خلاف این را وانمود می کنند یعنی قدرتمندان و بختیاران به ما دروغ می گویند نیز به یاد ما می آورد که دنیا را می توان بهبود بخشید و آن را به دنیایی که تخیل ما و زبان ما می تواند بسازد ، شبیه تر کرد . باری برای شعله ور کردن آتش این همه ناخشنودی ازهستی ، هیچ چیز کارآتر از مطالعه ی ادبیّات خوب نیست . برای شکل بخشیدن به شهروندان اهل نقد که بازیچه ی دست حاکمان نخواهند شد و از تحرّک روحی و تخیّلی سرشار برخوردارند هیچ راهی بهتر از مطالعه ی ادبیّات خوب نیست .

تأثیر سیاسی و اجتماعی شعر ، ‌نمایشنامه یا رمان را نمی توان پیش بینی کرد ،‌ چرا که این نوشته ها به شکل جمعی پدید نیامده و در جمع تجربه نمی شود . این متون را فرد پدید آورده و فرد مطالعه می کند و این افراد هریک نتایج بسیار متفاوتی از خوانده های خود می گیرند . ادبیّات خوب درعین تسکین موقّت ناخشنودیهای انسان با تشویق نگرشی انتقادی و ناسازگار در برابر زندگی ،  این ناخشنودیها را تشدید می کند .

ما اگر در برابر حقارت و نکبت زندگی بر نمی خاستیم هنوز درمراحل بدوی می بودیم ، علم وتکنولوژی پیش نمی رفت و حقوق بشر به رسمیّت شناخته نمی شد و آزادی در میان نمی بود .

وقتی رمان دن کیشوت لامانچا منتشر شد ، اوّلین خوانندگان رمان ، این آدم رؤیاپرور و عجیب و غریب را به تمسخر گرفتند . امروز ما می دانیم که پافشاری شهسوار افسرده سیما بر مشاهده ی غول ها به جای آسیاهای بادی درواقع والاترین شکل گشاده دستی و بخشش و وسیله ای برای اعتراض به نکبت و فلاکت دنیا به امید تغییر دادن آن بوده است .

نوآوریهای آفرینندگان ادبی بزرگ چشم مارا به جنبه های ناشناخته ی وضعیت خودمان باز می کند. وقتی می گوییم" بورخسی " تداعی کننده ی جداشدن ذهن ما ازنظم عقلانی واقعیّت و ورود به عالم غرایب است . هرگاه خود را همچون افرادی بی دفاع درمعرض خطر ابزارهای قدرت می یابیم اصطلاح کافکایی به یادمان می آید .

صفت اورولی یادآور دلهره ای هولناک و احساس پوچی فوق العاده است احساسی که دیکتاتورهای توتالیتر قرن بیستم با نظارت بر اعمال وارواح اعضای جامعه پدید می آوردند .

حقایقی که ادبیّات آشکار می کند همواره خوشایند نیست و گاه تصویری که ما درآیینه ی  شعرو رمان ازخود می بینیم تصویر هیولایی است . خواندن آثار مارکی دوسا د مارا با آن چهره ی هیولاوار آشنا می کند . هیولاهایی  که یکسر مشتاق زیرپا گذاشتن مرزهایند و در پنهان ترین گوشه های وجود ما مخفی شده اند و چشم انتظار فرصتی مناسب نشسته اند تا از آن تاریکی بیرون بجهند و خود را آشکار کنند.

دنیای بدون ادبیّات مهترین خصلتش سازگاری وتن دادن انسان به قدرت است . از این حیث دنیایی مطلقاً حیوانی است . غرایز اصلی تعیین کننده ی رفتار روزانه می شوند و جایی برای روح باقی نمی ماند .

ما در نتیجه ی  تکنولوژی و تسلیم شدن به آن می توانیم آینده را بدون کتاب تصور کنیم ولی ازآن می ترسم که این دنیای سایبرنتیک به رغم رفاه یکسره نامتمدن و بی بهره ازروح باشد .

کلام آخر اینکه اگر می خواهیم از بی مایگی تخیل و ازامحای ناخشنودیهای پرارزش خود که احساساتمان را می پالاید و به ما می آموزد به شیوایی و دقّف سخن بگوییم ونیز از تضعیف آزادیمان بپرهیزیم باید دست به عمل بزنیم . دقیق تر بگویم باید بخوانیم .

 

 

 با اندکی تصرف وتلخیص ازکتاب " چرا ادبیّات ؟" از ماریو بارگاس یوسا  ترجمه عبدالله کوثری

 

فراسوی چپ و راست گیدنز

نام کتاب : فراسوی چپ و راست

نویسنده: آنتونی گیدنز         مترجم : محسن ثلاثی

تهران. علمی ، 1383 . 400ص.

کتاب شامل بخش های زیر است:

پیش درآمد

  جهانی شدن، سنّت ، عدم قطعیّت

  سوسیالیسم ، محافظه کاری و لیبرالیسم  نو

چهارچوبی برای سیاست رادیکال

تکمله ، مساله ی فاعلیت

1-   محافظه کاری هماغوش رادیکالیسم

محافظه کاری نو /انواع محافظه کاری /محافظه کاری و نولیبرا لیسم/محافظه کاری و دگرگونی اجتماعی /محافظه کاری و مفهوم سنّت

2-       سوسیالیسم : دوری گزیدن از رادیکالیسم

 

سوسیالیسم و مساله ی تاریخ /سوسیالیسم و دموکراسی/ سوسیالیسم انقلابی

محدودیت های الگوی فرمانی سوسیالیستی/ سوسیالیسم و دولت رفاه/ یک ارزیابی مقداتی

3-   انقلاب های اجتماعی زمانه ی ما

مدرن سازی ساده و بازاندیشانه/پیامدهای ساختاری /پیدایش سیاست اجتماعی

دگرگونی اجتماعی و نقش اعتماد فعّالانه /عدم قطعیت تولیدشده و محیط های مخاطره ی جهانی

4-   دو نظریه درباره ی برقراری دموکراسی

محبوبیت دموکراسی /یک نظر دیگر /مشارکت ، نمایندگی و گفتگو /دموکراسی چیست؟

دموکراسی های گفتگویی /دموکراسی و مساله ی همبستگی ،نابرابری و قدرت

5-   تناقض های دولت رفاه

سرچشمه های ساختاری دولت رفاه /مسایل رفاه:کار و طبقه/مساله ی طبقه ی محروم

آینده ی دولت رفاه: یک جهت گیری مقدماتی

6-   سیاست زایا و رفاه مثبت

نظام های رفاهی و عدم قطعیت ساخته شده /بحث هایی درباره ی فقر جهانی /توسعه از نوعی دیگر /نمودار ساختاری الماسی

7-   رفاه مثبت ، فقر و ارزش های زندگی

کار، تولیدگرایی و بهره وری/از دولت رفاه به رفاه مثبت

رفاه در یک جامعه ی پساکمیابی /تقسیم بندیهای طبقاتی و کشمکش های اجتماعی

مردم مرفه در برابر جمعیت فقیر ؟ الگوی برابری زایا

8-   مدرنیته تحت یک علامت منفی : قضایای بو شناختی و سیات حیاتی

اندیشیدن درباره ی طبیعت

طبیعت : زندگی در آن و زندگی با آن/مسایل تولید مثل /سیاق مخاطرات سنگین پیامد /محیط زیست و موقعیت شخصی /نتیجه گیری

9-   نظریه ی سیاسی و مساله ی خشونت /دولت و آرام سازی /مردانگی و جنگ /خشونت و تفاوت قومی و فرهنگی

10-           مسایل عاملیت و ارزش ها

آنتونی گیدنز را نمی توانم و نمی دانم نقد کنم . اما همین بس کسی که به جامعه شناسی روی می آورد و بدان علاقمند است فکر می کنم آثارش آن عبارت های عجیب و غریب دیگرجامعه شناسان را ندارد که در قدم اوّل راه را به رویت می بندد و اذن ورود نمی دهند بلکه زبان ساده ای دارد و مفاهیم به آسانی شرح می دهد.

            برای نمونه درباره بنیادگرایی می گوید: بنیادگرایی چیزی نیست جز سنتی که به شیوه ای نتی از آن دفاع می شود . ویژگی سنّت این است که شما در واقع نیازی به توجیه آن نداریدزیرا هر سنتی حقیقت فی النفسه دارد. حقیقتی آیینی که معتقدانش آن را درست می انگارند. صص.16 و 83

شفافیت هر چه بیشتر حکومت به دموکراتیزه کردن دموکراسی کمک می کند. ص32

مارکس: انسانها تنها آن مسایلی را برای خود پیش می کشند که توانایی حل شان را داشته باشند. ص.90

ما در چهار زمینه ی عمده با مخاطرات سنگین پیامد ناشی از بسط عدم قطعیت تولید شده روبرو هستیم:

الف: تاثیر توسعه ی اجتماعی مدرن بر اکوسیستم های جهان

ب: رشد فقر در سطحی وسیع

ج: وجود گسترده ی سلاح های کشتار جمعی 

د: سرکوبیها ی پهن دامنه ی حقوق دموکراتیک و ناتوانی شمار فزاینده ای از مردم برای تحقق حتی بخشی از استعدادهایشان.صص.158تا 161