اگر مرگ نبود...

دوشنبه، مراسم ختم مرحومه کشور روحانی - مادر آقای داوود روحانی که همکار و دوست نازنینی است.

سه شنبه، شرکت در تشییع جنازه مرحوم استاد محمدصابر صابر- استاد خوشنویسی و معلم اخلاق

و این عبارت عالی از شاهرخ مسکوب در چنین روزهایی از کتاب در سوگ مادر:

( آدم هرگز نمیتواند از همان اوّل چنین مرگهایی را باور کند، مرگ عزیزترین کسان را. تنها راهی که میماند نپذیرفتن و نفی واقعیت است، از بس حقیقتی که از این واقعیت سرچشمه میگیرد ناگوار است و غیرانسانی.)

و:

(من در تن مادرم زندگی کردم و او اکنون در اندیشه من زندگی میکند من باید بمانم تا او بتواند زندگی کند تا روزی که نوبت من نیز فرارسد به نیروی تمام و با جان سختی می مانم. امانت او به من سپرده شده است. دیگر بر زمین نیستم، خود زمینم و به یاری آن دانه ای که مرگ در من پنهانش کرده است باید بکوشم تا بارور باشم.) ص. 37

پیری و هه‌زار هونه‌ر

پیری و هه‌زار هونه‌ر

( له‌شێعرێکی خانای قوبادیدا)

ئاماده‌کردنی: مه‌هدی سه‌ییدی

( حه‌وته‌نامه‌ی سیروان، ژماره‌ 1040، 9ی پووشپه‌ڕی 1398 ، لاپه‌ڕه‌ی7)